تا خدایی خدا حزب خدا پیروزند
مصیبت اربعین
باز آوای جرس بر جگرم آتش زد |
اشک آتش شد و بر چشم ترم آتش زد |
ناله آتش شد و بر برگ و برم آتش زد |
سوز دل بیش تر از پیش ترم آتش زد |
پاره های دلم از چشم تر آید بیرون |
وز نیستان وجودم شرر آید بیرون |
دوستان با من و دل ناله و فریاد کنید |
آه را با نفس از حبس دل آزاد کنید |
اربعین آمده تا از شهدا یاد کنید |
گریه بر زخم تن حضرت سجاد کنید |
مرغ دل زد به سوی شهر شهیدان پر و بال |
پیش تا از حرم الله کنیم استقبال |
جابر این جا حرم محترم خون خداست |
هر طرف سیر کنی جلوة مصباح هداست |
غسل از خون جگر کن که مزار شهداست |
سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست |
پیرهن پاره کن و جامة احرام بپوش |
اشک ریزان به طواف حرم الله بکوش |
جابرا هم چو ملک پر بگشا بال بزن |
ناله با سوز درون علی و آل بزن |
بر سر و سینة خود در همه احوال بزن |
خم شو و سجده کن و بوسه به گودال بزن |
چهره بگذار به خاکی که دهد بوی حسین |
ریخته بر روی آن خون ز سر و روی حسین |
جابرا اشک فشان ناله بزن زمزمه کن |
گریه با فاطمه از داغ بنی فاطمه کن |
در حریم پسر فاطمه یاد از همه کن |
روی از گوشة گودال سوی علقمه کن |
اشک جاری به رخ از دیدة دریایی کن |
دست سقا ز تن افتاده، تو سقایی کن |
گوش کن بانگ جرس از دل صحرا آید |
ناله ای سخت جگر سوز و غم افزا آید |
پیشباز اسرا دختر زهرا آید |
به گمانم ز سفر زینب کبرا آید |
حرمی روی به بین الحرمین آوردند |
از سفر نالة ای وای حسین آوردند |
بلبلان آمده گل ها همه پرپر گشتند |
حرم الله دوباره به حرم برگشتند |
زائر پیکر صد پارة بی سر گشتند |
همگی دور مزار علی اکبر گشتند |
گودی قتلگه و علقمه را می دیدند |
هر طرف اشک فشان فاطمه را می دیدند |
آب بر سینة خود دید چو تصویر رباب |
عرق شرم شد و سوخت از شرم شد آب |
جگر بحر ز سوز جگرش گشت کباب |
شیر در سینه مادر، علی اصغر در خواب |
یاد شش ماهه و گهوارة او می افتاد |
به دو دستش حرکت های خیالی می داد |
نفس دخت علی شعلة ماتم می شد |
قامت خم شده اش بار دگر خم می شد |
تاب می داد ز کف طاقت او کم می شد |
پیش چشمش تن صد پاره مجسم می شد |
حنجر غرقه به خون در نظرش می آمد |
یادش از بوسة جد و پدرش می آمد |
باز هم داغ روی داغ مکرر می دید |
باغ آتش زده و لالة پرپر می دید |
لحظه لحظه تن صد چاک برادر می دید |
فرق بشکستة عباس دلاور می دید |
رژه می رفت مصائب همه پیش نظرش |
داغ ها بود که شد تازه درون جگرش |
گریه آزاد شده بغض گلو را بسته |
کرده فریاد درون حنجره ها را خسته |
داغداران همه فریاد زنند آهسته |
ذکرشان یا ابتا یا ابتا پیوسته |
اشک اطفال دل فاطمه را آتش زد |
گریة زینب کبری همه را آتش زد |
گفت ای همدمم از لحظة میلاد حسین |
ای سلامم به جراحات تنت باد حسین |
از همان روز که چشمم به تو افتاد حسین |
آتش عشق تو زد بر جگرم باد حسین |
من و تو در بغل فاطمه با هم بودیم |
همدم و یار به هر شادی و هر غم بودیم |
حال بر گو چه شد از خویش جدایم کردی |
در بیابان بلا برده رهایم کردی |
گاه در گوشة گودال دعایم کردی |
گاه بر نوک سنان گریه برایم کردی |
چشمم افتاد سر نیزه به اشک بصرت |
جگرم پاره شد از خواندن قرآن سرت |
کثرت داغ سراپا تب و تابم کرده |
خون دل سرزده از دیده خضابم کرده |
سخنی گوی که هجران تو آبم کرده |
چهره بنمای که داغ تو کبابم کرده |
بر سر خاک تو از اشک گلاب آوردم |
گرچه خود آب شدم بهر تو آب آوردم |
روزها هر چه زمان می گذرد روز تواند |
ظالمان تا ابد الدهر سیه روز تواند |
اهل بیت تو همه لشکر پیروز تواند |
که پیام آور فریاد ستم سوز تواند |
سرکشان یکسره گشتند حقیر تو حسین |
شام شد پایگه طفل صغیر تو حسین |
دشمنان از سر کویت به شتابم بردند |
بعد کوفه به سوی شام خرابم بردند |
به اسارت نه که با رنج و عذابم بردند |
با سر پاک تو در بزم شرابم بردند |
شام را سخت تر از کرببلا می دیدم |
سر خونین تو در طشت طلا می دیدم |
شامیان روز ورودم همگی خندیدند |
سر هر کوچه به دور سر تو رقصیدند |
عید بگرفته همه جامة نو پوشیدند |
لیک با زلزلة خطبة من لرزیدند |
گرچه باران بلا ریخت به جانم در شام |
کار شمشیر علی کرد زبانم در شام |
گرچه این بار به دوش همگان سنگین بود |
آنچه گفتیم و شنیدیم برای دین بود |
و آنچه پنداشت عدو تلخ به ما شیرین بود |
ارث ما بود شهادت، شرف ما این بود |
"میثم" ابیات تو چون شعلة ظالم سوزند |
تا خدایی خدا حزب خدا پیروزند |
غلامرضا سازگار
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی